نمیخواستم تنهایی را
اما تنها تو را میخواستم
نمیخواستم بی کسی را
اما دلم
میخواست تو باشی همه کسم
مانده ام به پای تو که دوستت دارم ، خسته نیستم ، چون که تو را دارم
و روزی لحظه
ای آمد که دیدم با تو چه دنیایی دارم ، مثل بهشت
وجودت ، نگاهت ، حرفهایت ، چه
زیبا می تابند بر تن من و بازتابش عشقی است که مرا لحظه به لحظه دگرگون
میکند
ساده تر مینویسم، دوستت دارم ! ساده است ، به سادگی یک قلب، اما پر از
غوغا!
و من زمانی در هیاهوی قلب خویش ، زمانی که همه از عشق فراری بودند ، با
شنیدنش پر از گریه و زاری بودند ، عاشقت شدم و هر چه خواستی در راه داشتنت قدم
برداشتم و امروز رسیده ام به عمق قلبت، جایی پر از آرامش !
حالا از این سرزمین
تنها ، من مانده ام و تو و خدا !
پس به آن کسی که جز من و تو در بین ماست دوستت
دارم!
نمیخواستم تنهایی را ، اما تنها تو را میخواستم ، نمیخواستم بی کسی را ،
اما دلم میخواست تو باشی همه کسم!
شدی تنها بهانه ، برای هر دلیل عاشقانه
!
تنهایی بود در بینمان ، اما جزئی از عشقمان ، مثل اینکه من تنهایی در قلب توام
، مثل تو که تنهایی مال منی!